کد مطلب:149360 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

مساوات اسلامی
می رویم سراغ مساوات اسلامی، برادری و برابری اسلامی. كسانی كه ابا عبدالله خود را به بالین آنها رسانده است، عده ی معدودی هستند. دو نفر از آنها افرادی هستند كه ظاهرا مسلم است كه قبلا برده بوده اند، یعنی برده های آزاد شده بوده اند. اسم یكی از آنها «جون» است كه می گویند مولی ابی ذر غفاری، یعنی آزاد شده ی جناب ابوذر


غفاری. این شخص سیاه است و ظاهرا بعد از آزادی اش، از در خانه ی اهل بیت پیغمبر دور نشده است یعنی حكم یك خدمتكار را در آن خانه داشته است. در روز عاشورا همین جون سیاه می آید نزد ابا عبدالله و می گوید: به من اجازه ی جنگ بدهید. حضرت می فرماید: نه، برای تو الآن وقت این است كه بروی بعد از این در دنیا آقا باشی، اینهمه خدمت كه به خانواده ی ما كرده ای بس است، ما از تو راضی هستیم. او باز التماس و خواهش می كند. حضرت امتناع می كند. بعد این مرد افتاد به پای ابا عبدالله و شروع كرد به بوسیدن كه آقا! مرا محروم نفرمایید، و بعد جمله ای گفت كه ابا عبدالله جایز ندانست كه به او اجازه ندهد. عرض كرد: آقا! فهمیدم كه چرا به من اجازه نمی دهید؛ من كجا و چنین سعادتی كجا! من با این رنگ سیاه و با این خون كثیف و با این بدن متعفن شایسته ی چنین مقامی نیستم. فرمود: نه به خاطر این نیست،برو. می رود و رجز می خواند، كشته می شود. ابا عبدالله به بالین این مرد رفت. در آنجا دعا كرد، گفت: خدایا در آن جهان چهره ی او را سفید و بوی او را خوش گردان، خدایا او را با ابرار محشور كن (ابرار مافوق متقین هستند، «ان الكتاب الابرار لفی علیین» [1] (، خدایا در آن جهان بین او و آل محمد شناسایی كامل برقرار كن.

دیگری رومی است (ترك هم گفته اند) وقتی از روی اسب افتاد، ابا عبدالله خودشان را به بالین او رساندند. اینجا دیگر منظره فوق العاده عجیب است. در حالی كه این غلام بی هوش بود و روی چشمهایش را خون گرفته بود، ابا عبدالله سر او را روی زانوی خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خون ها را از صورت و از جلوی چشمانش پاك كردند. در این بین كه به حال آمد، نگاهی به ابا عبدالله كرد و تبسمی نمود. ابا عبدالله صورتشان را بر صورت این غلام گذاشتند، كه این دیگر منحصر به همین غلام است و علی اكبر؛ درباره ی كس دیگری تاریخ چنین چیزی را ننوشته است: «و وضع خده علی خده» [2] .



گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

به دو عالم ندهم لذت بیماری را



سرش به دامن حسین بود كه جان به جان آفرین تسلیم كرد.


گفت:



این جان عاریت كه به حافظ سپرد دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی كنم



ما در حادثه ی عاشورا از تمام جنبه های اسلامی، اخلاقی، اجتماعی، اندرزی، پرخاشگری، توحیدی، عرفانی، اعتقادی تجسمهایی می بینیم و افرادی كه به اصطلاح این نقشها را انجام داده اند، از طفل شیرخوار تا پیرمرد هفتاد و بلكه هشتاد ساله و تا پیرزن مادر جناب عبدالله بن عمیر كلبی هستند.


[1] مطففين / 18.

[2] بحارالانوار، ج 45 / ص 30.